نام کتاب: هنر خوب زندگی کردن
نویسنده: رولف دوبلی
مترجمان: عادل فردوسیپور، بهزداد توکلی، علی شهروز
ناشر: چشمه
معرفی کتاب هنر خوب زندگی کردن
کتاب هنر خوب زندگی کردن نوشته رولف دوبلی است که با ترجمه عادل فردوسیپور و بهزاد توکلی و علی شهروز ستوده منتشر شده است. هنر خوب زندگی کردن مجموعهای از روشهای عملی و کاربردی است که به تأکید نویسنده حاصل سالها تحقیق و گردآوری مطالب گوناگون در حوزهٔ روانشناسی، فلسفه، علوم اقتصاد، ریاضی و تجارت است. چکیدهٔ مطالعات دوبلی در این گستره، کتابی است که پیشِ روی شماست.
درباره کتاب هنر خوب زندگی کردن
همانگونه که در کتاب پیشین نویسنده با نام هنر شفاف اندیشیدن با خطاهای ذهنی آشنا شدید، در این کتاب، با جعبهای شگفتانگیز از ابزارهای ذهنی آشنا میشوید. با بهرهگیری از این ابزارهای هوشمند، بسیاری از انگارههای ذهنی شما دگرگون میشود. اگرچه آشنایی با این جعبهابزار بهتنهایی تجربهٔ یک زندگی خوب را تضمین نمیدهد، دستکم کمک میکند تا در زندگی عملکرد بهتری داشته باشیم.
از دوران باستان یا به عبارت بهتر، دستکم ۲۵۰۰ سال پیش و شاید قبلتر از آن، همیشه برای مردم سؤال بوده که یک زندگی خوب یعنی چه. چهطور باید زندگی کرد؟ یک زندگی خوب چه مؤلفههایی دارد؟ نقش سرنوشت در آن چیست؟ پول چه نقشی در آن دارد؟ آیا در پیش گرفتن یک زندگی خوب به ذهنیت انسان بستگی دارد؟ به داشتن یک رویکرد بخصوص وابسته است؟ یا این دستیابی به اهدافِ مشخص است که نقش پُررنگتری دارد؟ بهتر است که مدام به دنبال رسیدن به شادی باشیم یا دوری از ناخوشیها؟
هر نسل این سؤالها را دوباره از نو مطرح میکند و در نهایت هم هربار با پاسخهایی مواجه میشود که اساساً دلسردکننده هستند. چرا؟ چون ما همواره به دنبال یک اصل، یک قاعده یا یک دستورالعملِ واحد هستیم، اما هیچ جام مقدسی به اسم زندگی خوب وجود ندارد. این کتاب به شما کمک میکند با دید بازتری به سراغ زندگی بروید و لذت بردن را یاد بگیرید.
خواندن کتاب هنر خوب زندگی کردن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به یک زندگی شاد پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هنر خوب زندگی کردن
باید میدانستم. کمی قبل از خروجیِ بزرگراه در برن، یک دوربین خاکستری ثبت تخلف وجود دارد که در انتظار رانندههای بیخبر است. سالهاست که آن دوربین همان جاست. نمیدانم چه در ذهنم میگذشت. نور فلاش دوربین، من را از فکروخیال پراند و با یک نگاه سریع به سرعتسنج فهمیدم که ترسم به حقیقت تبدیل شده. سرعتم حداقل ۱۵ کیلومتر بر ساعت بیشتر ازحد مجاز بود و هیچ ماشین دیگری هم در جلو یا اطرافم نبود؛ هیچکس نبود که بتوانم فلاش را به گردنش بیندازم.
روز بعد در زوریخ از دور دیدم که یک مأمور پلیس، یک برگهٔ جریمه را زیر برفپاککن ماشینم گذاشت. بله، در جای ممنوع پارک کرده بودم. تمام جاپارکها پُر بودند، عجله داشتم و پیدا کردن جاپارکِ قانونی در مرکز زوریخ مثل پیدا کردن یک صندلی تاشو برای آفتاب گرفتن در قطب جنوب است. برای یک لحظه میخواستم بروم و برایش توضیح بدهم. خودم را مقابل آن مأمور تصور کردم. درحالیکه نفسنفس میزنم و موهایم بههم ریخته، سعی میکنم که او را متقاعد کنم که وضعیتم را درک کند، اما بیخیالش شدم. سالها کسب تجربه به من یاد داده که چنین کارهایی تنها باعث میشود احساس حماقت کنید، حقیر به نظر بیایید و آخرسر آرامشتان را هم از دست بدهید.
پیشتر برگههای جریمهٔ پارک ممنوع برآشفتهام میکردند، اما این روزها بالبخند آنها را پرداختشان میکنم. هزینهاش را از یک حساب بانکی میپردازم که برای کمکهای مالی در نظر گرفتهام. هر سال ده هزار فرانک برای کارهای خیر کنار میگذارم و جریمههایم را هم از همان محل میپردازم. در دنیای روانشناسی این ترفند ساده به عنوان حسابداریِ ذهنی شناخته میشود. من این را از ریچارد تیلر، یکی از بنیانگذاران اقتصاد رفتاری، وام گرفتهام. حسابداری ذهنی یکی از مغالطههای منطقی کلاسیک به شمار میآید. مردم بسته به آنکه پول را از کجا به دست آوردهاند با آن رفتار متفاوتی دارند. به همین خاطر است که روی مبلغی که در خیابان پیدا میکنید، در مقایسه با پولی که برایش زحمت کشیدهاید، کمتر حساسیت دارید و سریعتر و سهلانگارانهتر خرجش میکنید. مثال برگهٔ جریمهٔ پارکممنوع نشان میدهد که چهطور میتوانید از این مغالطهٔ منطقی به سود خودتان استفاده کنید. در واقع شما به خاطر آرامش ذهنیتان عمداً خودتان را فریب میدهید.
دیدگاهتان را بنویسید